کد مطلب:109213 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

نامه 053-به مالک اشتر نخعی












[صفحه 249]

این آخر خطبه هاست و درود فرستد خداوند بر محمد و عترت او كه پاكیزه اند رسالته الاشتر این آن چیزیست كه دستور داد به آن بنده خدا علی امیرالمومنین به مالك پسر حارث اشتر در فرمان خود به سوی او هنگامیكه حاكم قرار داد او را بر مصر برای جمع آوری مالیات آنجا و برای جنگیدن با دشمنان آنجا و به صلاح آوردن اهل آن و آباد كردن شهرهای آنجا امر كرد او را به پرهیزگاری خداوند و برگزیدن اطاعت او و پیروی آنچه امر كرده به آن در كتاب خود از واجبات او و مستحبات او كه نیك بخت نمی شود كسی مگر به پیروی كردن از آن و بدبخت نمی شود مگر با انكار كردن آن و ضایع ساختن ان و اینكه یاری دهد خداوند پاك را با دل خود و دست خود و زبان خود زیرا كه بزرگ است نام او به تحقیق او ضامن شده به یاری دادن كسی كه او را یاری دهد و عزیز داشتن كسی كه او را عزیز دارد و دستور داد او را به اینكه بشكند نفس خود را هنگام خواهشها و بازدارد آن را هنگام سركشیها زیرا نفس وادارنده است به بدی مگر اینكه رحم كند خداوند

[صفحه 250]

پس بدان ای مالك من فرستادم تو را به سوی شهرهائی كه حكومت كرده بر آن دولتهائی پیش از تو از دولت عادل و ظالم و مردم نظر می كنند از امور تو به مانند آنچه هستی نظر می كنی در آن از امور حاكمان پیش از تو و می گویند در تو آنچه را كه می گوئی در آنها و جز این نیست پی برده می شود بر نیكوكاران به آنچه روان می سازد خداوند برای آنها بر زبانهای بندگان خود پس باید باشد دوستترین ذخیره ها به سوی تو اندوخته عمل شایسته پس مسلط باش بر خواهش خود و بخل بورز به نفس تو از آنچه حلال نیست برای تو زیرا بخل ورزیدن به نفس عدل كردن است از آن در آنچه دوست داشته یا ناخوش داشته و شعار قرارده بر دل خود مهربانی كردن بر رعیت را و محبت كردن برای آنها را و خوشرفتاری به آنان را و مباش بر آنان جانوری درنده غنیمت شماری خوردن آنها را زیرا آنها دو قسمند یا برادرند برای تو در دین و یا مانند تو هستند در آفرینش سرمی زند از آنها لغزیدن و عارض می شود برای آنها مرضها و انجام می یابد با دست آنها (كاری) عمدا و یا اشتباها پس بده به ایشان از بخشش خود و گذشت خود مانند آنچه را كه دوست می داری كه بدهد تو را خداوند از بخشش و گذشتن خود زیرا تو بالای ای

شانی و صاحب اختیار امر بر تو بالای توست و خداوند بالای كسی است كه تو را حاكم قرار داده و به تحقیق كه خواسته اند تو كفایت كردن امر آنها و آزمایش كرده تو را به آنها و قرار مده نفس خود را برای جنگ كردن با خدا زیرا توانائی نیست تو را به عذاب او و بی نیازی نیست تو را از بخشش و مهربانی او و پشیمان مشو بر بخششی و شادمان مباش به كیفری و شتاب مكن به تندی و خشم می یابی از آن راه چاره ای و نگو من مسلطم دستور می دهم باید اطاعت شوم زیرا این روش تباهكاری است در دل و سبب سستی است برای دین و نزدیك شدن تغیر در قدرت است و هرگاه پدیدآورد تو را آنچه تو در آن هستی از حكومت تو بزرگ بینی یا خودپسندی را نگاه كن به سوی بزرگی تسلط خدا بالای تو و توانائی او از تو بر آنچه توانا نیستی بر (دفع) آن از نفس خود زیرا این پائین می آورد تو را از سركشیت و بازمی دارد تو را از تندیت و بازمی گرداند به تو آنچه از دست تو رفته از عقلت برحذر باش از برابر داشتن خود با خدا در بزرگی او و مانند ساختن خود به او در غلبه و تسلط او زیرا خداوند خوار می گرداند هر گردنكش را و پست می گرداند هر متكبر را

[صفحه 252]

و انصاف ده خدا را (در ادای حق او) و انصاف ده مردم را از نفس خود از نزدیكترین اهل تو و از كسی كه تو را در اوست میل از رعیت خود زیرا تو اگر نكنی ستم می كنی و هر كس ستم كند بندگان خدا را باشد خداوند دشمن او به پیش از بندگانش و هر كس دشمنی كند خدا با او باطل سازد حجت او را و باشد با خدا در حال جنگ تا دست بكشد و بازگردد و نیست چیزی بهترین سبب باشد به تغییر نعمت خدا و زود رسانیدن عذاب او از ایستادن بر ستمكاری زیرا خداوند می شنود دعاء ستمدیدگان را داد برای ستمكاران در كمین است و باید باشد دوستترین امرها به سوی تو میانه آن در حق و شاملترین آنها در عدالت و جمع كننده ترین آنها خوشنودی رعیت را زیرا خشم همگان می برد و پامال می كند خوشنودی خاصه چند نفر را و خشم چند نفر بخشوده می شود با خوشنودی همگان و نیست كسی از رعیت گرانتر بر حاكم از روی مشقت در فراخی و كمتر از روی یاری دادن برای او در گرفتاری و نارضاتر برای عدالت و سئوال كننده تر با اصرار و كم سپاس تر هنگام بخشش و دیر عذر پذیرنده تر هنگام بازداشتن و سست تر از روی شكیبائی هنگام فرودآمدن شدائد روزگار از مردم خواص و جز این نیست ستون دین و انبوهی مسلمانها و آم

اده شده برای دشمنان همگان از امتند پس باید گوش فراداشتن تو برای آنها و میلت با آنها باشد

[صفحه 252]

و باید باشد دورترین رعیت تو از تو و دشمن ترین آنها نزد تو جوینده ترین آنها عیبهای مردم را زیرا در مردم عیبهائی است والی سزاوارترین كسی است كه بپوشاند آن را و آشكار مسازد از آنچه غائب است از تو از آنها پس جز این نیست بر عهده توست پاك گردانیدن آنچه ظاهر شد برای تو و خداوند حكم می كند بر آنچه پنهان شده از تو و بپوشان زشتی را تا می توانی می پوشاند خداوند از تو آنچه را كه دوست داری پوشیده شدن آن را از رعیت خود بگشا از مردم گره هر كینه را و قطع كن از خود رشته و سبب هر انتقام را و تغافل كن از هر آنچه روش نیست برای تو و شتاب مكن به باور داشتن سخن چین را زیرا سخن چین خیانت كننده است هر چند شبیه سازد خود را به پنددهندگان و داخل مكن در مشورت خود بخیل را كه منحرف سازد تو را از نیكوئی كردن و بترساند تو را از دروشی و نه ترسو را سست می كند تو را از كارها و نه حریص را آرایش می دهد برای تو حرص بر ستم كردن را زیرا بخل و ترس و حرص طبیعتهای گوناگونی هستند جمع می كند آنها را بدگمانی به خدا

[صفحه 253]

به راستی بدترین وزیران تو كسی است كه بوده باری بدكاران پیش از تو وزیر و كسی است شریك شده با آنان در گناهان پس باید نباشد برای تو همراز زیرا آنها یاران گناهكاران و برادران ستمكاران هستند و درحالیكه یابنده هستی (در عوض) از آنها بهترین جانشین را از كسانی كه برای اوست مانند تدبیرهای آنها و اجرای آنها و حال آنكه نیست بر او مانند گناهان آنها و بالهای آنها از كسانی كه یاری نكرده ستمكاری را بر ستم كاری او و نه گناهكاری را بر گناه او آنان سبكترند بر تو از روی هزینه و نیكوترند برای تو از روی یاری كردن و مایلترند بر تو از روی مهربانی و كمترند برای غیر تو از روی الفت گرفتن پس فراگیر آنان را نزدیكان برای خلوتهای خود و مجلسهای خود سپس باید باشد برگزیده ترین آنها نزد تو گوینده ترین آنها سخن تلخ حق برای تو و كمترین آنها از روی یاری دادن در آنچه می باشد از تو از آنچه ناخوش داشته آن را خداوند برای دوستان خود و واقع شود این از خواهش تو هر جا كه واقع شود و بچسبان خود را به صاحبان پرهیزگاری و راستی پس از آن رام گردان آنها را بر اینكه تو را در پیش رویت مدح نكنند و تو را شاد نكنند به باطلی كه نكرده ای آن را زیاد مدح ك

ردن پدیدآورد تكبر را و نزدیك می سازد (انسان را) از كبر

[صفحه 254]

و نباید باشد نیكوكار و بدكار نزد تو به رتبه و مقام یكسان زیرا در این بی رغبت كردن است نیكوكار را در نیكی كردن و عادت دادن است بدكار را بر بد كردن و پاداش ده به هر یك از آنان را مطابق آنچه لازم گردانیده بر نفس خود (از عمل) بدان كه نیست چیزی واداركننده تر باشد به سوی نیك گمان بودن حاكمی بر رعیت خود از نیكوئی كردن او به آنها و سبك گردانیدن هزینه ها بر آنان و ترك اجبار كردن او آنها را بر آنچه نیست برای او پیش آنها پس باید باشد از تو در این امری جمع شود برای تو به آن نیك گمان بردن به رعیت خود زیرا نیك گمان بردن قطع می كند از تو رنج دراز را و سزاوارتر كسی كه نیك است گمان تو به آن هرآینه كسی است نیكو شده آزمایش تو نزد او و سزاوارتر كسی كه بد شده گمان تو به او هرآینه كسی است كه بد شده آزمایش تو نزد او و مشكن طریقه شایسته را كه عمل كرده به آن بزرگان این امت و جمع شده به آن الفت و انس و به اصلاح آمده بر آن رعیت و پدید میاور طریقه ای را كه ضرر می رساند به چیزی از گذشته این طریقه ها پس می باشد اجر برای كسی كه آن را قرار داد و گناه بر تو به سبب آنچه شكستی از آن و بسیار كن مذاكره با دانشمندان را و گفتگو كردن ب

ا حكیمان را در برقرار كردن آنچه به صلاح آید بر آن امر شهرهای تو و برپا داشتن آنچه راست ایستاد به آن امر مردمان پیش از تو

[صفحه 254]

و بدان كه رعیت چند دسته اند به صلاح نمی آید بعض آنها مگر به بعض دیگر و بی نیازی نیست بعض آن را از بعضی دیگر بعضی از آنها لشگرهای خدایند و بعضی از آنها نویسندگان مصالح عامه مردم هستند و مصالح حكام خاصند و بعضی از آنها قاضیان با عدالتند و بعضی از آنها كاركنان عدالت و مدارا هستند و بعضی از آنها اهل جزیه و مالیاتند از اهل ذمه (نصاری و....) و مسلمانان مردم و بعضی از آنان تاجران و اهل حرفه و پیشه اند و بعضی از آنها طبقه پائین ترند از صاحبان احتیاج و بیچارگی و هر یك را نامیده است خداوند برای او نصیب او را و قرار داده بر حد خود و واجب آن در كتاب خود یا در سنت پیغمبر خود صلی الله علیه و آله عهدیست از او نزد ما نگهداشته شده و لشگریان به اذن خدا حصارهای رعیتند و زینت حاكمانند و ارجمندی دین و راههای ایمن هستند و نیست برپا بماند رعیت مگر با آنها پس از این پایداری نیست لشگر را مگر به آنچه بیرون می آورد خداوند برای آنها از مالیات كه توانا می شوند به آن بر جهاد دشمنشان آنها و اعتماد می كنند بر آن در آنچه به صلاح آورد ایشان را و باشد از پس حاجت آنها پس از آن پایداری نیست برای این دو دسته مگر با دسته سوم از قاضی

ها و كاركنان و نویسندگان برای آن چیزی كه استوار می كنند از عقدها (مثل معاملات) و جمع می كنند از منفعتها و ایمن می شوند بر آن از امور خصوصی و عمومی آنها و پایداری نیست برای آنها تماما مگر با تجارت كنندگان و صاحبان صنعتها در آنچه جمع می شوند بر آن از منفعتهایشان و برپا می دارند آن را از بازارهایشان و كفایت می كنند آنها را از نفع بردن به دستهای آنها از آنچه نمی رسد به آن منفعت غیر آنها پس از آن طبقه پائین تر از اهل حاجت و بیچارگی است آنان كه سزاوار است بخشش كردن به آنها و یاری كردن آنها و در راه خدا برای هر یك گشایشی است و برای هر یك بر والی حق است به اندازه آنچه به صلاح آورد او را و نیست بیرون آید حاكم از حقیقت آنچه لازم گردانیده آن را خداوند از این مگر با قیام كردن و یاری داشتن از خدا و آماده كردن نفس خود بر جدا نشدن از حق و شكیبائی بر آن در آنچه سبك شود بر او یا گران

[صفحه 255]

پس برگمار از لشكرهای خود خیرخواه ترین آنها را در نفس خود برای خدا و برای پیامبر او و برای امام تو و پاك ترین آنها را از روی باطن دامن و برترین آنها را از روی بردباری از كسانی كه تاخیر می كنند از خشم گرفتن و می پذیرد عذر را پذیری و مهربانی می كند به ضعیفان و توانا باشد بر زورمندان و از كسانی كه برنمی انگیزد او را درشتی و ننشاند او را سستی (از اجرای احكام) سپس رابطه برقرار ساز با صاحبان حسب و نسبها و خاندانهای شایسته و صاحبان سابقه های نیكو سپس رابطه برقرار ساز با صاحبان مردانگی و دلیری و بخشش و جوانمردی زیرا آنان مجموعه ای هستند از بزرگواری و شاخه هائی هستند از نیكوئی آنگاه جویا باش از كارهای آنها آنطور كه جویا می شود پدر و مادر از فرزندشان و بزرگ و سخت نیاید در نفس تو چیزی كه توانا ساخته آنها را به آن و كوچك مشمار احسانی را كه نوازش كرده ای آنها را به آن هر چند كه اندك باشد زیرا آن واداركننده است آنها را به بخشیدن خیرخواهی برای تو و به نیكو گمان بردن به تو و ترك مكن جویا شدن كوچك كارهای آنان را برای اعتماد كردن بر بزرگ آنها زیرا برای اندكی از احسان تو جائی دارد بهره مند می شوند به آن و برای بزرگ

موقعیتی است بی نیاز نمی شوند از آن و باید باشد برگزیده ترین سران لشگر تو نزد تو كسی كه یاری كند آنها را توانائی خویش و احسان نماید بر آنان از نفع و بی نیازی خود به آنچه گشایش دهد آنان را و گشایش دهد كسانی را كه از پس آنانند از بازماندگان خانواده آنها تا باشد اراده آنها یك اراده در نبرد كردن با دشمن زیرا مهربانی تو بر آنان مهربان سازد دلهای آنان را بر تو و به حقیقت برترین سرور و نورچشم حاكمان برقراری عدالت در شهرها و ظاهر شدن دوستی رعیت است....و ظاهر نمی شود دوستی آنها مگر با سلامتی سینه های آنها و خالص نمی باشد خیرخواهی آنان مگر با گرفتن با میل خودشان گرداگرد زمامداران خودشان را و كمی گران شمردن دولتهای خودشان و ترك دیر شمردن انقضاء مدت دولتشان پس گشایش قرارده در آرزوهای آنان پیوند خود را با لشكریان قرارده در نیكو قرار دادن ستایش بر آنان و به شمردن آنچه آزمایش نشان داده صاحبان آزمایش و گرفتاری از آنان زیرا زیاد یاد كردن نیكوئی كارهای آنها به هیجان می آورد دلیر را و ترغیب می گرداند بر جنگ بازگشت كننده را اگر خدای بزرگ خواهد

[صفحه 256]

پس از آن بشناسان به هر مردی از آنان آنچه را كه به آن آزمایش شده نسبت نده رنج و آزمایش مردی را بر غیر آن و كوتاهی مكن در.... آوردن آزمایش و رنج او و باید وادار نكند تو را بزرگی شرف مردی بر اینكه بزرگ شماری از رنج كوچك او آنچه را كه باشد كوچك و نه پستی مردی (تو را واندارد) بر اینكه كوچك شماری از رنج و كار او آنچه را كه بوده بزرگ و برگردان به سوی خدا و پیامبر او آنچه را كه گران كند تو را (از انجام امر دین) از امرهای بزرگ و مشتبه شود بر تو از امورات پس به تحقیق فرموده خداوند پاك برای گروهی دوست داشته راهنمائی ایشان را (ای آنانكه گرویده اید اطاعت كنید خداوند را و اطاعت كنید پیامبر را و صاحبان حكم را از شما پس اگر اختلاف كردید در چیزی پس برگردانید آن را به سوی خدا و پیامبر) و برگردانیدن به سوی خدا فراگرفتن محكم كتاب اوست و برگردانیدن به سوی پیامبر فراگرفتن طریقه اوست جمع آرنده پیوند دهنده

[صفحه 257]

پس از آن برگزین برای حكم كردن در میان مردم بهترین رعیت خود را در نفس خود از كسانی كه تنگ نگرداند او را كارها و به لجاجت نیاندازد او را نزاع كنندگان و ایستادگی نكند در لغزش و درمانده نشود از بازگشتن به سوی حق هرگاه بشناسد او را و مایل نشود نفس او بر طمعی و كفایت نكند به كمتر فهمیدن بدون رسیدن به منتهای آن و درنگ كننده ترین آنها در شبهه ها و فراگیرنده ترین آنها دلیها را و كمترین آنها از روی دلتنگی به سبب رجوع كردن دادخواه و شكیباترین آنها بر آشكار ساختن امورات و برنده ترین آنها هنگام روشن شدن حكم از كسانی كه به كبر نیاندازد او را ستایش كردن در پیش رو و مایل نگرداند او را برانگیختن و آنان اندكند پس از آن بسیار گردان ملاحظه قضاوت او را و فراخ ساز برای او در بخشش آنقدر كه برطرف گرداند عذر او را و كم باشد با آن نیاز او به سوی مردم و بده بر او از منزلت و مقام نزد خود آن مرتبه را كه طمع كند در آن غیر او از ملازمان مخصوص تو تا ایمن شود به این از توطئه مردان برای او نزد تو نظر كن در این نظری رسا زیرا این دین بود اسیر در دستهای بدكاران رفتار می شد در آن به خواهش نفس و طلب می شد به آن دنیا

[صفحه 258]

سپس نظر كن در كارهای كاركنان خود به كار گمار آنها را از روی آزمایش و صاحب اختیار مگردان آنها را از روی بخشیدن و خودسر زیرا آن دو گردآمده ایست از شاخه های ستم و خیانت و برگزین از آنها اهل تجربه و شرم را از خاندانهای شایسته و پیشقدم در اسلام كه مقدمند (در رتبه) زیرا آنها گرامی ترند از روی اخلاق و درشت ترند در عرض ناموسها و كمترند در مواضع طمع از روی مایل بودن و رساترند در پایان امور از روی نظر كردن پس از آن فراوان ده بر آنان روزیها را زیرا این توانائی است بر آنان بر اصلاح نفسهای ایشان و بی نیازی است بر آنها از برداشتن آنچه در زیردست ایشان است و حجت است بر آنان اگر مخالفت كنند امر تو را یا خیانت كنند امانت تو را سپس رسیدگی كن به كارهای آنان و بفرست جاسوسانی از اهل راستی و وفا بر آنان زیرا ملاحظه كردن تو در پنهانی امورات آنان را وادار نمودن ایشانست بر به كار بستن امانت و مدارا نمودن با رعیت و برحذر باش از یاران پس اگر یكی از آنها بگشاید دست خود را به سوی خیانتی گردآید به آن بر وی نزد تو خبرهای جاسوسان تو كفایت می كنی به این از روی گواه پس می گشائی بر وی كیفر را در بدن او و فرامی گیری او را به آنچه رس

یده است از كردار خود پس از آن قرار می دهی او را در مقام خواری و نشاندار سازد او را با خیانت و به گردن نهی او را ننگ تهمت

[صفحه 258]

و جویا باش از امر مالیات به آنچه اصلاح كند اهل آن را زیرا در صلاح آن و صلاح آنها صلاح است برای كسانی كه غیر آنهاست و صلاح نیست برای كسانی كه غیر آنهاست مگر با آنها زیرا مردم همه آنها جیره خوارند بر مالیات و اهل آن و باید باشد نظر تو در آباد كردن زمین رساتر از نظر تو در ستاندن....مالیات زیرا این دریافت نمی شود مگر با آباد كردن و هر كس بخواهد مالیات را بدون آباد كردن خراب می كند شهرها را و تباه می سازد بندگان را و پایدار نمی ماند امر او مگر اندكی پس اگر شكایت كنند از سنگینی یا از آفتی یا از بریده شدن بهره آب یا بارندگی یا دگرگونی زمینی فروپوشانده آن را غرق نمودن سیل یا تباه ساخته آن را بی آبی سبك می گردانی از آنها به اندازه ای كه امیدواری اصلاح شود به آن امر آنها و گران نیاید بر تو چیزی سبك ساختی به آن هزینه را از آنها زیرا آن ذخیره است برمی گرداند به آن بر تو در آباد كردن شهرهای تو و آرایش دادن حكومت تو با جلب كردن تو نیكوئی ستایش آنها را خرسندی تو به سبب شایع شدن عدالت و در میان آنها در حالی كه اعتمادكننده بر زیادتی توانائی آنها به آنچه ذخیره كرده ای نزد آنها از آسایش دادن تو برای آنان و اطمینا

ن داشتن از آنان به آنچه عادت داده آنها را از عدالت تو بر آنها و مدارا كردن تو به آنها پس بسا پدید آید از كارها چیزی كه هرگاه اعتماد كنی در آن بر آنها از پس برمی دارند آن را از روی خوشی نفسهای آنها بر آن زیرا مملكت آباد بردارنده است آنچه را كه بار كنی بر آن و جز این نیست به وجود آید خرابی زمین از محتاج بودن اهل آن و جز این نیست نیازمند می شود اهل آن برای متوجه شدن نفسهای حاكمان و بر گردآوردن و بدگمانی آنها به باقی ماندن (بر عمل خود) و كمی سود بردن آنها به عبرتها

[صفحه 259]

پس از آن نظر كن در حال نویسندگانت پس بگمار بر امور خود بهترین آنها را و مخصوص گردان برنامه هایت را كه داخل می كنی در آنها تدبیرهای نهائی و رازهایت را به جامعترین آنها همه خویهای پسندیده را از كسانی كه سركش نسازد او را بزرگواری تا بیباك باشد به سبب آن بر تو در مخالفت كردن با تو در حضور بزرگان و كوتاه نسازد او را بی خبری از آوردن نامه های كاركنان تو بر تو و بازگردانیدن جوابهای آنها بر وجه.... از تو و در آنچه می گیرد برای تو و می دهد از جانب تو و سست نسازد پیمانی را كه بسته است آن را برای تو و ناتوان نباشد از گشودن آنچه بسته شده بر ضرر تو و نادان نباشد به مقدار مرتبه نفس خود در كارها زیرا نادان به مقدار مرتبه نفس خود می باشد به مرتبه غیر خود نادان تر سپس باید نباشد برگزیدنست آنها را بنا به دریافت تو و اطمینان تو و نیكو گمان بردن از تو زیرا مران می دانند طریقه جلب نظر زمامداران را با ظاهرسازیشان و تظاهر به خوش خدمتیشان و حال آنكه نیست از پس این از خیرخواهی و امانت چیزی بلكه بیازمای آنها را به آنچه حكومت داشته اند برای زمامداران شایسته پیش از تو و اعتماد كن به خوش سابقه ترین آنها در میان مردم و معرو

فترین آنها به امانتداری زیرا این دلیل است بر خیرخواهیست برای خدا و برای كسی كه گماشته شده به امر او و قرارده برای سر هر كاری از كارهایت رئیسی از آنها درمانده نسازد او را مهم آنها و پریشان مكند او را زیادی كارها و هر زمان باشد در نویسندگانت عیبی و بی خبر باشی از آن مسئول آن خواهی بود

[صفحه 260]

سفارش كن به تاجران و صاحبان صنعتها و سفارش كن به آنان نیكوئی را كسی كه مقیم است از ایشان و كسی كه رفت و آمدكننده است با مال خود و كسی كه سود رسانیده است به بدن خود زیرا ایشان ریشه و مایه های سودها هستند و سببهای منفعتهایند و آورندگان آنهایند از جاهای دور و پر هراس در بیابان تو و دریای تو و در زمین هموار تو و كوه تو و به جائیكه گردنمی آیند مردم به جاهای آن و جرئت نمی كنند بر آن و به راستی آنان سالمند از شورش آنها بیم نمی باشد و آشتی طلب هستند هراسی نیست از فساد ایشان و بررسی كن كارهای ایشان را در حضور خود و در گوشه های شهرهایت و بدان با این همه در بسیاری از ایشان تنگ نظری زیاد است و بخل ورزی زشت است و نگهداری منفعتهای (مردم است) و بدلخواه نرخ نهادنست در فروختنیها و این در زمین رسانیدنست به همگان و عیب است بر حاكمان پس جلوگیری كن از احتكار زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله منع كرد از آن و باید باشد معامله آسان به ترازوهای بی كم و كاست و نرخهائیكه ضرر نرساند به دو گروه از فروشنده و خریدار پس كسی كه دست بزند به احتكار پس از نهی كردن تو از آن به كیفر رسان و عذاب كن او را نه بیش از حد

[صفحه 261]

از خدا بترس از خدا بترس درباره طبقه پائین از آنانكه چاره نیست برای آنان از بیچارگان و نیازمندان و تهیدستان و كارافتادگان زیرا در میان این طبقه است بی چیز سائل و غیر سائل و نگهدار برای خدا آنچه را كه حفظ آن را از تو خواسته از حقش درباره آنها و قرارده برای آنان سهمی از بیت المالت و سهمی از غله های ملكهای خالص اسلام در هر شهر زیرا برای دورتر از آنها هست مانند آنچه هست برای نزدیكتر و هر یك خواسته شده رعایت حق او از تو پس باید مشغول نگرداند تو را از آنها سركشی شادی پس زیرا تو معذور نمی شوی به ضایع ساختن كار اندك برای استوار ساختن تو بسیار ضروری را پس برمدار همت خود را از آنها و برمگردان از روی تكبر صورت خود را برای آنان و بررسی كن كارهای كسی را كه نمی رسد به سوی تو از آنها از كسانی كه حقیر داند او را چشمها و كوچك می شمارد او را مردان پس قرار ده برای آنان امین خود را از اهل ترسكاری و فروتنی پس باید برساند به سوی تو كارهای ایشان را پس از آن عمل كن درباره آنان به عذر دوست آوردن به سوی خدا در روزیكه ملاقات كنی او را زیرا اینها از میان رعیت نیازمندترند به عدالت از غیر آنها و برای هر یك عذر صحیح داشته باش ب

ه سوی خدا در ادا كردن حق او به سوی وی و جویا باش حال یتیمان و صاحبان ضعف را در سن (پیران) از آنان كه چاره ای نیست برای او و آماده نمی سازد برای سئوال نفس خود را و این بر حاكمان گرانست و حق همه آن گرانست و سبك می گرداند خداوندا او را بر گروههائی كه طلب كردند خیر آخر را و به شكیبائی وا می دارند نفسهای خود را و اطمینان كردند به راستی وعده داده شده خدا برای آنان را

[صفحه 261]

و قرارده برای صاحبان حاجتها از خود نصیبی مهیا سازی برای آنان در آن نفس خود را و می نشینی برای آنان در مجلس عمومی و فروتنی كن در آن برای خداوندی كه آفریده است تو را و بازمی داری (از تعرض كردن) بر آنان لشگریان خود و یاران خود از نگهبانانت و پاسدارانت را تا سخن گوید با تو سخنگوی آنها بدون ترس و اضطراب زیرا من شنیدم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می گفت در غیر یكجا هرگز پاك نشود امتی گرفته نشود برای ناتوان در آن امت حق او از توانا بدون ترس سپس چشم پوشی كن از تندی و كندی سخن آنها و دور ساز از آنها محدودیت و تنگداشتن و استكبار را گسترش می دهد خداوند بر تو به سبب این رحمتهای بی پایانش را و واجب می گرداند برای تو ثواب فرمانبرداری خود را و ببخش آنچه را می بخشی به گوارائی این منت و خودداری كن (از بخشش) با لطف و عذرخواهی

[صفحه 262]

سپس كارهائیست از كارهایت چاره نیست تو را از اینكه شخصا خودت انجام دهی از جمله پاسخ دادن به كارگزارانت در آنجا كه عاجز ماند از آن دفتردارانت و از جمله برآوردن نیازهای مردم است هنگام رسیدن آنها بر تو از آنچه تنگ می شود به آن سینه های یاران تو و انجام ده برای هر روز كار آن را زیرا برای هر روزی است آنچه واقع می شود در آن و قرارده برای نفس خود در آنچه میان تو و میان خداست بهترین آن وقتها را و بزرگترین آن قسمها را هر چند كه هست همه آنها برای خدا هرگاه نیك باشد در آن قصد و به سلامت باشد از آن رعیت و باید باشد در (وقت) مخصوص آنچه خالص می گردانی برای خدا در آن دین خودت را برپا داشتن واجبات او چنان واجباتی كه آنها برای او مخصوص است و بده به خدا از بدن تو در شب و روز خود و ادا كن تماما آنچه را كه نزدیكی جسته ای به آن به سوی خدا از این در حالی كه كامل بدون عیب باشد و ناقص نباشد رسا باشد از بدن تو به آن مقدار كه برسد و هرگاه برخیزی در نمازت برای مردم و نباش (به سبب طول دادن) تنفرآورنده و ضایع كننده (به ترك واجبات) زیرا در میان مردم كسی است بیمار است و برای او حاجتی است و سئوال كردم از پیامبر خدا صلی الله علیه

و آله هنگامی كه فرستاد مرا به سوی یمن چگونه نماز بخوانم بر آنها فرمود نماز بخوان بر آنها مانند نماز ناتوان ترین آنها و باش به مومنین مهربان

[صفحه 262]

و اما پس از این طولانی مكن پنهان شدن خود را از رعیت خود زیرا پنهان شدن حاكمان از رعیت....از تنگ گرفتن و كمی علم است به كارها و پنهان شدن از آنها قطع می كند از آنها دانستن آنچه را كه از آن ناآگاه مانده اند آنگاه كوچك می شود نزد آنان بزرگ و بزرگ می شود كوچك و زشت می شود و نیك و نیك می شود زشت و آمیخته می شود حق به باطل و جز این نیست حاكم بشر است نمی شناسد آنچه را كه پوشانده اند از او مردم آن را از كارها و نیست بر حق علامتهائی شناخته شود به آن انواع راستی از دروغ و جز این نیست تو یكی از دو.... هستی یا مردی هستی آماده است نفس تو به جانبازی در راه حق پس برای چیست پنهان داشتن خود از حق واجب بدهی آن را یا از كار خوبی كه احسان می كنی آن را یا مردی هستی گرفتار شده به تنگ نظری چه زود باشد بازایستادن مردم از سئوال كردن تو آنگاه كه ناامید شدند از.... تو با اینكه بیشتر احتیاجات مردم به سوی تو از آن چیزهاست كه مایه و زحمتی نیست در آن به تو از قبیل شكایت از ستمی یا درخواست عدالت در معامله

[صفحه 263]

سپس بدان برای زمامدار خواص و همرازانی است در آنها خودخواهی و دست درازی و كم انصافی است در داد و ستد قطع كن بیخ آنها را با بریدن سببهای این حالات وامگذار هیچ یك از اطرافیان و بستگانت زمینی را و باید طمع نكند از تو در بستن قراردادی كه زیان رساند به كسی كه نزدیك است به آن از مردم در آبیاری و كار مشترك تحمیل كنند هزینه آن را بر دیگران و باشد گوارا این بر آنان نه برای تو و ننگ آن بر تو باشد در دنیا و آخرت و اجرا كن حق را بر آنكس كه واجب شده بر او از نزدیك و دور و باش در این شكیبا و اجر خواهنده از خدا شروع كننده باشی این را از خویشانت و خواصت هر جا كه باشد و بجوی پایان آن را به آنچه سنگین می باشد بر تو از آن زیرا پایان این پسندیده است و اگر گمان برند رعیت بر تو ستمی را پس آشكار كن برای آنان عذر خود را و دور دار از خود گمانهای آنها را با آشكار كردن تو عذر خود را زیرا در این عذر آوردن ریاضت و عادت دادن است از تو برای نفس خود و مهربانی است به رعیت خود و عذرآوردنی است می رسی به آن به حاجت خود از راست گردانیدن آنها بر حق

[صفحه 264]

و دفع مكن آشتی را كه خوانده است تو را به سوی آن دشمنت كه برای خدا در آن خوشنودی است زیرا كه در صلح آرامش است برای لشگرهایت و راحتی است از غمهایت و ایمنی است برای شهرهایت ولیكن سخت برحذر باش از دشمنت پس از آشتی او زیرا دشمن چه بسیار است نزدیك می شود تا غافلگیر كند پس فراگیر احتیاط را و متهم ساز در این نیكوئی گمان را و اگر ببندی میان خود و میان دشمنت پیمانی را یا بپوشانی او را از خود (جامه) امانی را مراعات كن پیمان خود را به وفا كردن و رعایت كن پیمان خود را به امانت و قرارده نفس خود را سپر نزد آنچه دادی (از پیمان) پس زیرا نیست از واجبات خداوند چیزی مردم سخت تر است بر آن از روی گردآمدن با اختلاف خواهشهای آنها و پراكندگی رایهای آنها از برزگ شمردن وفا به عهدها و به تحقیق لازم دارند این (وفا به عهد) را مشركها در آنچه میان آنهاست بدون مسلمانها به جهت آن چه هلاك كننده یافتند عاقبتهای پیمان شكنی را پس بی وفائی مكن به پیمان خود و مشكن پیمانت را و فریب مده دشمنت را زیرا جرئت نمی كند بر خدا مگر نادان بدبخت و قرار داده خداوند پیمان خود و امام خود را ایمنی رسانید آن را در میان بندگان به مهربانی خود و حریم و پن

اهگاهی قرار داد آرام میگیرند به سوی استواری آن و كوچ می كنند به سوی پناه او بنابراین نیست خیانتی و نه فریب آوردنی و نه حیله كردنی در آن و بستند عقدی را كه جایز باشد در آن بهانه ها و اعتماد مكن بر توریه گفتار (سخن دو پهلو) پس از تاكید و استواری (پیمان) وادار نكند تو را تنگی امری كه لازم شده تو را در آن پیمان خدا به سوی طلب فسخ كردن آن به غیر حق زیرا شكیبائی تو بر تنگی امری كه امید میداری واشدن آن را و افزونی عاقبت آن را بهتر است از بیوفائی كه می ترسی از پی آمد آن و اینكه احاطه كند به تو از جانب خدا در آن مسئولیتی نتوانی پاسخگو باشی در آن در دنیایت و نه در آخرتت

[صفحه 265]

برحذر باش از خونها و ریختن آنها بدون حلال آن زیر نیست چیزی فرودآورنده باشد كیفر را و نه بزرگتر برای وبالی و نه سزاوارتر به زایل شدن نعمتی و بریده شدن مدت حیاتی از ریختن خونها بدون حق آن و خداوند پاك ابتداكننده است به حكم كردن در میان بندگان در آنچه ریخته اند خونهای همدیگر را در روز قیامت پس تقویت مكن فرمانروائی خود را بریختن خون حرام زیرا این از چیزهائیست ضعیف می گرداند آن را و سست می كند آن را بلكه زایل می كند آن را و منتقل می كند آن را به دیگری و عذری نیست برای تو نزد خداوند در نزد من در كشتن عمد زیرا در آن قصاص بدن است و اگر گرفتار شوی.... خطا و پیشی گیرد بر تو تازیانه است یا شمشیرت یا دستت به سبب كیفر رساندن زیرا در مشت زدن و بالاتر آن كشتن است پس باید بازندارد ترا گردنكشی فرمانروائیت از اینكه ادا كنی به سوی اولیای كشته شده حق آنها را

[صفحه 265]

و برحذر باش از خودپسندی نفس خود و اعتماد كردن به چیزیكه به خودپسندی وادارد تو را از آن و دوست داشتن ستایش زیرا این از محكمترین فرصتهای شیطان است در نفس او تا محو كند آنچه را بوده از نیكوئی نیكوكاران و بپرهیز از منت گذاردن بر رعیت خود به سبب نیكوئی كردنت یا اظهار زیادتی كردن در آنچه بوده از كردار تو یا وعده دهی آنان را و سپس تخلف كنی به وعده ات زیرا منت باطل می سازد نیكوئی را و بزرگ شمردن خدمت می برد نور حق را و خلف وعده باعث می شود دشمنی را نزد خدا و مردم فرمود خداوند بزرگ گران است خشمی نزد خدا بگوئید آنچه را كه نمی كنید و برحذر باش از شتاب كردن به كارها پیش از رسیدن وقت آن یا سستی كردن در آن هنگام فراهم شدن امكان محل آن یا ستیزه كردن در آن هرگاه معلوم نباشد یا سستی از آن هرگاه آشكار گردد و قرارده هر كاری را در جای خود و به جای آور هر عملی را در جای خود و برحذر باش از به خود اختصاص دادن آنچه را كه مردم در آن یكسانند و برحذر باش از غفلت ورزیدن از آنچه مربوط به توست از آنچه روشن شده جلو دیدگان مردم زیرا آن گرفته خواهد شد از تو برای غیر تو و پس از اندك زمانی برداشته می شود از تو پرده های كارها و ان

تقام كشیده می شود از تو برای مظلوم مسلط باش به سركشی تنگ داشتن خود و شدت تندی خود و قهر قدرت خود و تندی زبان خود و نگهدار خود را از همه اینها به شتاب نكردن در كیفر دادن و تاخیر انداختن قهر تا ساكن شود خشم تو تا مالك شوی اختیار را و استوار نتوانی بكنی تسكین خشم را از نفس خود تا زیاد كنی اندوههای خود را با یاد كردن بازگشت به سوی پروردگار خود

[صفحه 266]

و واجب بر تو این است یاد كنی آنچه را كه گذشت برای كسی كه پیشی گرفته بر تو از حكومت به عدل یا روش نیكوئی یا خبری از پیغمبر ما صلی الله علیه و آله یا امر واجب در كتاب خدا تا پیروی كنی به آنچه دیدی از آنچه رفتار نمودیم به آن در آن و كوشش نمائی برای نفس خود در پیروی آنچه سفارش كردم به تو در این عهدنامه خودم و استوار كردم به آن از حجت برای نفس خودم بر تو تا نباشد برای تو بهانه ای هنگام شتابیدن نفس تو به سوی خواهش خود و نگه نمی دارد از بدی و توفیق ندهد برای خیر مگر خداوند بزرگ و به تحقیق بود در آنچه سفارش كرد به من پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در وصیتهای خود ترغیب بر نماز و زكوه و بر مهربانی بر كسی كه مالك شده بر آن دستهای شما با این (سفارش پیامبر) به پایان می رسانم برای تو عهدنامه خود را هیچ جنبش و توانائی نیست مگر (به خواست) خدای بلند مرتبه و بزرگوار

[صفحه 266]

و من درخواست می كنم از خداوند فراوانی رحمت او را و بزرگی توانائی او را بر دادن هر چه مرغوب است اینكه توفیق دهد مرا و تو را برای آنچه در آن خوشنودی اوست از برپا داشتن عذر روشن به سوی او و به سوی آفریده شده های او با نیكوئی ستایش در میان بندگان و نیكی اثر در شهرها و تمامی نعمت و افزونی بزرگواری و اینكه به سر رساند زندگی من و تو را به نیك بختی و شهادت ما به سوی او بازمی گردیم و سلام بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پاكند پاكیزه اند


صفحه 249، 250، 252، 252، 253، 254، 254، 255، 256، 257، 258، 258، 259، 260، 261، 261، 262، 262، 263، 264، 265، 265، 266، 266.